واکنش های متفاوت به وبلاگ نویسی من:
مرد اول: خب که چی؟ الان چه چیزی رو داری به مردم اضافه میکنی و وقت اون ها رو هدر میدی؟ واقعا بچه ای و تفکرات بچگانه داری!
نتیجه: یاس و نا امیدی. تلاش جهت قانع کردن فرد مذکور. پنهانکاری. خشک شدن ذوق و قریحه. پاک کردن وبلاگی که جز ۱۰۰ وبلاگ برتر بوده. خودسانسوری.
مرد دوم: چقدر خوب می نویسی. تو توانایی نوشتن داستان و رمان هم داری. من در تو این توانایی رو میبینم و . .
نتیجه: خوشحالی. تلاش برای ادامه فعالیت وبلاگ نویسی. بالیدن به انتخاب. خود ابرازی.
شما کدوم مرد رو انتخاب میکنید؟
من مرد دوم رو انتخاب کردم. کسی رو انتخاب کنید که به خودتون و آرزوهاتون باور داشته باشه. کسی که کنارش میتونید خودتون، خود گاهی درست و گاهی غلطتون باشین. کسی که نیاز نیست همیشه تو بهترین حالت خودتون باشید تا از شر انتقادها در امان باشید. کسی رو انتخاب کنید که باورتون داره، که باورش دارید، که همه چیز از پنجره ی دوست داشتن و خواستن دیده میشه. کسی که با تیشه به جونتون نمیفته تا شبیه چارچوب های اون بشید و برای هر آنچه که هستید ارزش قائله و بهتون افتخار میکنه.
پ.ن: شاید بگید نباید انقدر تحت تاثیر مردهای زندگیم قرار میگرفتم. اما همیشه حقیقت اون چیزی که شما فکر میکنید نیست. کسی که از ۳۰ روز ماه، تمام ۳۰ روزش رو از تمام ابعاد شخصیتتون انتقاد کنه، ماه های اول ندیده میگیرید. میگید "من خودم رو باور دارم". اما در واقع هنوز انتقاد و تحقیر ادامه داره. کم کم شروع میکنید به اثبات کردن خودتون و افکارتون. روزهای بعدش میگید "ایراد نداره! تظاهر میکنم که دارم حرفش رو گوش میکنم اما در باطن که خودم رو باور دارم". اما همچنان انتقاد و تحقیر به راهه. دیگه خود واقعیتون رو یادتون میره. به حرفهاش فکر میکنید، "نکنه درست میگه؟"، "نکنه حق با اون باشه؟". بعد تو ذهنتون جنگ میشه. بین چیزی که بودید و چیزی که هستید و چیزی که ازتون خواسته میشه. دیگه آشفته میشید. برای آرامش مقابله به مثل میکنید. خودتون هم دیگه خودتون رو باور ندارید، پس بقیه هم باورتون ندارن. انگار مرده اید ولی زنده اید. زنده اید ولی مثل یه مرده ی متحرک زندگی میکنید. دیگه حوصله مقابله، اثبات و جنگیدن ندارید. مثل یه ارتش شکست خورده خسته و نا امیدید. دیگه میبُرید و کوتاه میاید، دیگه خودتون هم خودتون رو نمیشناسید.
درباره این سایت