گاهی وقت ها نون توی متفاوت بودنه. حالا این نون میتونه هر چی باشه، توجه، پول، احترام و اعتماد به نفس کاذب یا غیرکاذب. نتیجه هم میتونه هر چی باشه، مثبت باشه یا منفی ! خیلی وقتها میبینی شخصی برای هر چیزی که پیش میاد، حتی یه چیز خیلی عادی که شاید بازخوردها و فیدبکهای تقریبا مشابه داشته باشه (با وجود تمام تفاوتهایی که موجوده)، میاد تا اصل موضوع رو نقض کنه. تا اینجا مشکلی نیست، چون سلیقه ها، افکار و برداشتهای آدمها متفاوت هست. مشکل از جایی شروع میشه که خیلی از این مخالفتها بی منطق و بی تفکر اتفاق میفته. ازش میپرسی چرا؟ اما حتی نمیدونه چرا! فقط میدونه که در درونش چیزی هست که میگه باید مخالفت کنی از هر چی که جمع پسند و عام پسنده. چون میخواد متفاوت باشه، چون فکر میکنه با این تفاوت بیشتر و خاصتر دیده میشه.
بعضی از افراد فکر میکنن با مخالفت با هر چیزی که مورد پسند و پذیرش همه هست، اعتبار خاصی میگیرن و گمان خاص بودن و متفاوت بودن میکنن.
اما من با این قضیه مخالفم. من معتقدم اگر پشت تایید یا رد، موافقت یا مخالفت و در کل هر عملی، منطق و تفکری نباشه اون تصمیم از درجه اهمیت و اعتبار ساقطه.
پشت خیلی از این مخالفتها حتی تفکر منطقی هم وجود نداره. کم کم فرد به این که با یک نفر، یک ایده و یک نگرش مخالف باشه قانع نمیشه و توهم خاص بودن سبب میشه که با هر چیز جدیدی مخالف باشه. شاید اوایل رگه هایی از تفکر و دلیل و منطق هم وجود داشته باشه، اما کم کم جهت ی خاص بودن، بیشتر و سختگیرانه تر و بی منطق تر مخالفت میکنه. به مرور ارتباط های عادیش با اطرافیان گسسته میشه و فرد بیشتر در انزوای خودش فرو میره. بعد باور میکنه از مردم عادی بیشتر میدونه و این تنهایی، سزای تفاوت داشتن با عوام هست. این تسلسل اونقدر ادامه داره که تهش معلوم نیست چی میشه و به کدوم آبادی یا کدوم ناکجا آباد میرسه!
این حالت ممکنه هم برای کسی که با تفکر و تعقل اتفاقات رو نفی میکرد به وجود بیاد، هم برای کسی که خلاف تعقل عمل میکرد. فصل مشترک بین این دو دسته هم فقط یه چیزه " توهم خاص بودن". جایی که بعد از اون تصمیم می گیری با دلیل یا بی دلیل، درست یا غلط بین خودت و آدم های اطرافت دیوار بکشی و از بالای دژهای مستحکم خیالیت به آدم ها نگاه کنی!
درباره این سایت