بعد از تست عطری که تا حالا امتحانش نکرده بودم، با وجود بوی خوش، هرکاری کردم نتونستم خودم رو قانع کنم که به عنوان عطر جدید انتخابش کنم. برام خیلی عجیب بود! هم بوی عطر، هم پخش بوش همونی بود که من می‌خواستم، اما یه چیزی درون ذهن و ضمیر ناخودآگاهم مانع از انتخاب این عطر می‌شد. کل مسیر از عطر فروشی تا خونه و کل شب رو داشتم به بوی عطری که خوبه اما برای من پذیرفتنش راحت نیست فکر می‌کردم. وقتی مانتوم رو از روی تک مبل اتاقم برداشتم تا دوباره بوش رو استشمام کنم، یادم اومد. . این بو یادآور کسی بود که به عنوان استاد و مربی بهش اعتماد کردم و چهار ماه از وقت و امکاناتم رو در اختیارش گذاشتم و به جای همراهی، از صمیمت و مهربانی من سوءاستفاده شد. اون روزها گذشت، اندوه اون تجربه و نشدن هم گذشت، ولی ترجیح دادم هیچ‌وقت این عطر، بوی شخصیِ من نباشه تا مدام اعتمادی که حروم شد رو بهم یادآوری نکنه.
بو ها و صداها، هم میتونن یادآور خاطرات خوب باشن و هم خاطرات بد، هم اشتباه ها و هم تصمیمات و انتخاب های درست. این بوها و صداها و خاطره ها نیستن که به ما آدم ها اهمیت و ارزش میدن، این ماییم که به اون ها اعتبار می‌دیم. هرچی بهتر باشیم درجه ی اعتبار اون بو، اون خاطره، اون صدا و . بیشتر میشه و لبخند اشتیاق روی لب ها پر رنگ تر .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها