خواب دیدم کنار دریاییم و داریم قسمتی از مشکلاتمون رو حل میکنیم. تو خواب باید میرفتی سفر، من هم مثل همیشه نگران همه چیز بودم. یهو دیدیم یه سیلِ بزرگ داره با سرعت زیاد به سمتمون میاد. نه راه فرار داشتیم و نه حتی زمانش رو، خواستیم به موازات دریا حرکت کنیم تا در امان بمونیم اما دریا هم طغیان کرده بود. بین سیل و سونامی گیر کردیم. ترسیدیم. فکر کردیم همه چی تمومه. از مردن ترسیدم محکم بغلم کردی و گفتی: "اگه گمت کنم چی؟!". حرفی نزدم و شروع کردم به خوندن آیه الکرسی قبل از غرق شدن و خفه شدن تو آب. بین آب شفاف و زلال گیر کرده بودیم ولی نه غرق شدیم، نه خفه شدیم و نه حتی خیس شدیم.
از خواب در حالی بیدار شدم که همچنان داشتم تو ذهنم آیه الکرسی رو میخوندم. هوا یه چیزی بین روز و شب بود. از از دست دادنت ترسیدم، از غرق شدن تو این حجم از مشکلات. اما یه چیزی دلم رو روشن نگه داشت. ما تو خواب غرق نشدیم. خفه نشدیم و یه چیزی و یه کسی محافظمون بود. ما همدیگه رو داشتیم و از هم محافظت میکردیم. نمیدونم این خواب چپه، خواب ظنه یا اصلا هر چی. من اسمش رو میذارم رویای صادقه. ما یه روزی به این روزها و مشکلاتش و این نگرانیها میخندیم و بابت اینکه کنار هم شاد و خوشبختیم به دنیا دهان کجی میکنیم.
درباره این سایت